کد خبر : ۵۹۶۹۰۵
۱۰:۰۰

۱۴۰۴/۰۵/۱۹
خاطره‌ای از شهيد عبدالرسول سهيلی «2»

امدادگری در باران گلوله

یکی از دوستان شهید در خاطره‌ای روایت می‌کند: «عبدالرسول در جبهه بود که خبر زخمی شدنش را شنیدیم. با یکی از بستگان به بيمارستان تبريز رفتیم. این واقعه دو روز قبل از شهادت عبدالرسول بود. وارد بيمارستان شديم و او را ملاقات کردم. روحيه عجيب و بالايی داشت انگار...» متن کامل خاطره دوم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.


فرشته‌ی درمان؛ روایت ایثار شهید سهیلی در خط مقدم

به گزارش نوید شاهد فارس، شهید «عبدالرسول سهیلی» دهم شهریور سال ۱۳۴۱ در شهرستان آباده دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در همان شهر سپری کرد. در هفت سالگی وارد مدرسه شد. او تحصیلاتش را تا مقطع دیپلم در رشته علوم تجربی گذراند. با آغاز جنگ تحمیلی راهی جبهه‌ شد و سرانجام ۲۲ مرداد سال ۱۳۶۱ به شهادت رسید. پیکر پاکش در گلزار شهدای آباده آرام گرفت.

متن خاطره «2» :

یکی از دوستان شهید در خاطره‌ای روایت می‌کند: «عبدالرسول در جبهه بود که خبر زخمی شدنش را شنیدیم. با یکی از بستگان به بيمارستان تبريز رفتیم. این واقعه دو روز قبل از شهادت عبدالرسول بود. وارد بيمارستان شديم و او را ملاقات کردم. روحيه عجيب و بالايی داشت انگار زخمی نشده بود او از نحوه زخمی شدن خود برای ما تعریف کرد و گفت:

 «25 تیرماه (1361) بود که وارد جبهه شدم. ابتدا در پشت جبهه به پانسمان مجروحان پرداختم. 10 روز ماموریت ما به سرعت سپری شد و از شیراز تماس می‌گرفتند تا به کلاس‌های دانشگاه بازگردیم.

اما چون مرحله پنجم عملیات رمضان نزدیک بود، من و چند نفر از دوستانم تصمیم گرفتیم برنگردیم و در خط مقدم کنار رزمندگان زخمی خدمت کنیم. بالاخره به خط مقدم رفتیم.

شب بود که حمله مرحله پنجم آغاز شد. باران گلوله از هر دو طرف می‌بارید. عده‌ای از بچه‌ها مجروح شدند و من شروع به پانسمان آن‌ها کردم، تا اینکه خودم از ناحیه پا مجروح شدم، اما اعتنایی نکردم و همچنان به پانسمان مجروحان ادامه دادم. اما پس از مدتی دیگر توان ادامه نداشتم. بچه‌ها می‌خواستند مرا به پشت خاکریز منتقل کنند، اما قبول نکردم و گفتم: شما پیشروی کنید، من خودم برمی‌گردم.

در نهایت این کار را انجام دادم تا اینکه آمبولانس رسید. چون مجروحان زیادی بودند، گفتم ابتدا آن‌ها را منتقل کنید، من مشکلی ندارم. پس از مدتی، آمبولانس برگشت و درست همان لحظه که خواستند مرا سوار کنند، دوباره خمپاره‌ای در نزدیکی ما اصابت کرد و از ناحیه شکم و سینه هم زخمی شدم. چند ساعت بعد به اهواز منتقل شدم و پس از پانسمان، با هواپیما به تبریز آمدم. بعد از عمل جراحی حالم خوب است و شما هیچ نگرانی نداشته باشید.»

ما بازگشتیم و منتظر سلامتی او بودیم که خبر شهادتش را در ۲۲ مرداد ۱۳۶۱ در بیمارستان تبریز به ما دادند.»

انتهای متن/


گزارش خطا

ارسال نظر
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه