سرتيپ خلبان جعفر عمادي - در کلام یاران
دوشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۴:۲۱
نوید شاهد: سرتيپ خلبان جعفر عمادي فرمانده سابق اطلاعات وشناسایی نیروی هوایی ارتش مي گويد: خوشبختانه پادگان بندرعباس امروز يكي از قرارگاه ها و سايت هاي مهم نيروي هوايي است كه كاملاً به صورت عملياتي درآمده است.

سرتيپ خلبان جعفر عمادي فرمانده سابق اطلاعات وشناسایی نیروی هوایی ارتش مي گويد: خوشبختانه پادگان بندرعباس امروز يكي از قرارگاه ها و سايت هاي مهم نيروي هوايي است كه كاملاً به صورت عملياتي درآمده است. در اين امر شهيد ياسيني و شهيد ستاري زحمات زيادي كشيدند و ما مديون زحمات و رشادت هاي شهدايي همچون شهيد ياسيني هستيم.

در قرارگاه از من خواست كه او را تنها بگذارم او رفت و با سربازاني كه بيدار بودند و نگهباني مي دادند، صحبت كرد و به درد دل آنها گوش داد. ساعت از 2 نيمه شب گذشته بود، اما شهيد ياسيني هنوز بيدار بود و به قسمت هاي مختلف سركشي مي كرد و رهنمودهايي را به بچه ها ارائه مي داد.

سرتيپ خلبان جعفر عمادي از اولين روزهاي آشنايي خود با شهيد ياسيني مي گويد: شهريور ماه سال 48 در آزمون آموزش دوره هاي خلباني شركت كرديم و آذر ماه همان سال وارد دانشكده خلباني شديم. من و عليرضا هر دو بچه جنوب بوديم و از اين رو با هم رابطه صميمي داشتيم.

دوران دانشجويي هميشه با هم بوديم، با هم درس مي خوانديم و در اوقات فراغت به مطالعه و تفريح مي پرداختيم. تا اينكه سال 49 هر دو به امريكا اعزام شديم و دوره آموزشي را در كنار هم گذرانديم. بعد از اتمام اين دوره به ايران برگشته و دوره آموزش كابين عقب هواپيماي اف5 را گذرانديم. و درآموزش كابين جلو باز كنار هم بوديم.

بعد شهيد ياسيني به بوشهر منتقل و من به همدان اعزام شدم. رابطه ما ادامه داشت با شروع جنگ ما كمتر همديگر را مي ديديم، اما دورادور از احوال هم باخبر بوديم .

وي درباره خصوصيات شهيد ياسيني مي گويد: عليرضا فردي مهربان، دلسوز و بسيار خوش برخورد و خوش صحبت بود. وي يكي از شاخص ترين خلبانان دوران جنگ بود كه بيشترين پرواز را در آن روزها انجام داده بود. سيد رضا در تصميم گيري هايش بسيار قاطع و مصمم بود و به امور رفاهي، پشتيباني و عملياتي توجه ويژه اي داشت.

عمادي، خاطره اي از بازديدهاي سرلشكر خلبان شهيد ياسيني از پايگاه بندرعباس را بيان مي كند :

در يكي از بازديدها به اتفاق شهيد ستاري به پايگاه بندر عباس آمده بودند. طبق معمول از قسمت هاي عملياتي و پروژه هاي در دست اقدام ديدن كردند و رهنمودهاي لازم را متذكر شدند. شب، هنگامي كه مسئولين براي صرف شام و استراحت آنجا را ترك كردند؛ وي دوباره خواست از قسمت هاي عملياتي ديدن نمايد. به محض حركت گفت:

برويم به قرارگاه محل سكونت پرسنل و آسايشگاه سربازان.

من فكر كردم مشكل خاصي در قرارگاه سربازان ديده است.

سوال كردم نظر خاصي داريد؟ گفت: «نه ولي در اين يكي دوماهه اخير خبر ناراحت كننده اي مي شنوم و يا مي خوانم.» گفتم چه خبري بوده؟

گفت: «در قسمت هاي مختلف و ارگان ها مشكلاتي بين نيروها ديده شده كه نمي دانم علت اصلي چيست؟ با مسئوليني كه تجزيه و تحليل نموديم ديده شد كه پايگاه شما اصلا از اين مشكلات و مسائل نداشته، مي خواهم بدانم چرا و شما چكار كرده ايد.

من به شوخي گفتم: اين جا منطقه محرومي است شايد به خاطر اين كه فشنگ نداشته ايم.

چند لحظه اي صبر كرد؛ لبخندي زد و گفت:

- نه ... بايد علت اصلي را جويا شد.

وي در ادامه مي افزايد: در قرارگاه از من خواست كه او را تنها بگذارم او رفت و با سربازاني كه بيدار بودند و نگهباني مي دادند، صحبت كرد و به درد دل آنها گوش داد.

وقتي به قرارگاه بازگشت به من گفت: سربازها از اينكه درب اطاق شما (فرمانده پايگاه) به روي همه آنها بازاست راضي هستند آنها اين روش را دوست دارند. خيلي خوب است كه سرباز بتواند مسائل و مشكلاتش را به راحتي به رده بالا بازگو و منعكس نمايد؛ اگر هم درخواستي داشت، درخواست نمايد.

خلبان جعفر عمادي در پايان به خاطره اي ديگر از اين شهيد اشاره مي كند :

شهيد ياسيني سه هفته قبل از شهادتش به همراه شهيد ستاري براي بازديد به پايگاه بندر عباس آمدند . ساعت 9 شب بود كه عليرضا به همراه شهيد ستاري تصميم گرفتند يك گسترش عملياتي ، پشتيباني به پايگاه بدهند .

قرار شد نيروها را به بندر لنگه اعزام و صبح فردا پاسدار تشريفاتي (داردار فرنگي ) را براي آنها انجام بدهيم .

شهيد ياسيني اين موضوع را به من ابلاغ كرد . همان شب مسئولين مربوطه را به بندر لنگه اعزام كرديم . آن شب تمام پرسنل و سربازان پايگاه بيدار بودند و امكانات و تجهيزات را براي اين ماموريت آماده مي كردند .

ساعت از 2 نيمه شب گذشته بود، اما شهيد ياسيني هنوز بيدار بود و به قسمت هاي مختلف سركشي مي كرد و رهنمودهايي را به بچه ها ارائه مي داد.

وي ادامه مي دهد: ساعت 7 صبح، بعد از صرف صبحانه به همراه شهيد ياسيني و شهيد ستاري به بندر لنگه و از آنجا به پادگان نيروي هوايي كه تا آن زمان محل سكونت جنگ زده ها بود رفتيم. به محض رسيدن ما به آنجا شيپور پاسدار تشريفات به صدا در آمد .

شهيد ستاري و ياسيني از اينكه نيروها توانسته بودند يك گسترش كاملاً عملياتي و پدافندي را انجام دهند راضي و خوشحال بودند .

بعد از اين عمليات بود كه خانواده هاي جنگ زده به تدريج توانستند از امكاناتي كه بنياد شهيد در اختيارشان گذاشته است استفاده نمايند .

خوشبختانه پادگان بندرعباس امروز يكي از قرارگاه ها و سايت هاي مهم نيروي هوايي است كه كاملاً به صورت عملياتي درآمده است. در اين امر شهيد ياسيني و شهيد ستاري زحمات زيادي كشيدند و ما مديون زحمات و رشادت هاي شهدايي همچون شهيد ياسيني هستيم.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده