روایتی خواندنی از فرزند شهید «محمد خراسانی» را در ادامه می خوانید؛
سه‌شنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۸ ساعت ۱۲:۳۴
پدرم شب قبل از رفتنش بعد از سرکشی به آشنایان و فامیل ها، چند نفر از دوستانش را که از کودکی می شناختشان به خانه مان دعوت کرده بود. شب تا دیروقت با آنها نشسته بود و صحبت می کرد. صحبت هایشان آن قدر طولانی شد که من و خواهرم خوابمان برد و نفهمیدیم که مهمانان پدر کی خداحافظی کردند و رفتند.
تکبیر بر لب...

به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید محمد خراسانی/ دوازدهم فروردین 1334، در روستای خاتون آباد از توابع شهرستان پاکدشت چشم به جهان گشود. پدرش عباس، کشاورزی می کرد و مادرش کبرا نام داشت. در حد دوره ابتدایی درس خواند. راننده بود. ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. دهم اردیبهشت 1361، با سمت آر پی جی زن و راننده در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر و صورت، شهید شد. پیکر وی را در گلستان شهدای روستای ده امام تابعه شهرستان زادگاهش به خاک سپردند.

تکبیر بر لب...

پدرم شب قبل از رفتنش بعد از سرکشی به آشنایان و فامیل ها، چند نفر از دوستانش را که از کودکی می شناختشان به خانه مان دعوت کرده بود. شب تا دیروقت با آنها نشسته بود و صحبت می کرد. صحبت هایشان آن قدر طولانی شد که من و خواهرم خوابمان برد و نفهمیدیم که مهمانان پدر کی خداحافظی کردند و رفتند.

صبح روز بعد وقتی که من و خواهرم از خواب بیدار شدیم مادر کمی گرفته بود. معلوم شد پدرم، بدون خداحافظی با ما خانه را برای رفتن به جبهه ترک کرده است. وقتی از مادرم علت را پرسیدم گفت: «بابایت نگران بود مبادا گریه کنید و نگذارید با خیال راحت به جبهه برود. به همین خاطر قبل از اینکه شما از خواب بلند شوید رفت».

بعد از آن بود که دیگر پدرمان را ندیدیم. از مادرم، حرف های زیادی در مورد پدر شنیده ایم مادرم می گفت: بابایتان سر نترسی داشت. آدم با عزتی بود. قبل از انقلاب هم خرج خانه را در می آورد و هم درگیر مبارزات علیه شاه بود در تظاهرات شرکت می کرد، به محرومین انقلابی کمک می کرد. در حمله به پادگانها و آزادسازی سربازها شرکت داشت و برای مبارزان انقلابی هم مهمات و اسلحه تهیه می کرد.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده