شهدای آبان
شهيد در سال 1338 در روستاي گناوه در خانواده اي متوسط چشم به جهان گشود.
نام شهید : محمد

نام پدر : احمد

تاریخ تولد : 1338

محل تولد : گناوه

تاریخ شهادت : 61/8/13

محل شهادت : عین خوش

زیارتگاه : گلزار شهدلی گچساران

 

زندگي نامه

بسم الله الرحمن الرحيم

ولاتحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون

به نام خداي بخشنده مهربان: مپنداريد كه شهيدان راه خدا مرده اند بلكه زنده به حيات ابدي شدند و در نزد پروردگارشان متنعم خواهند بود.

شهيد  در سال 1338 در روستاي گناوه در خانواده اي متوسط چشم به جهان گشود. فقر باعث شد كه شهيد از تحصيل محروم بماند و در همين سن مشغول به دامپروري براي پدرش شد. بعد از چند سال كه با سختي و مشقت به علت فشار زياد و خستگي روحي مجبور شد كه هجرت كند از اين رو به مادرش پيوست و به كار مشغول شد تا كمك خرجي براي امرار معاش خود و برادرش باشد. شهيد محمد مظاهري از اخلاق نيكو و اسلامي برخوردار بود و هميشه شكرگذار خدا بود. از نظر اخلاق و رفتار در بين اهالي انگشت نما بود و به همين خاطر تمام اهالي روستا او را دوست داشتند و هميشه جوياي حالش بودند. بعد از مدتي كه به كار مشغول بود تصميم گرفت ازدواج كند و از اين رو با كمك و راهنمايي مادر با دختري مسلمان و روستازاده ازدواج كرد و اين ازدواج بسيار ساده و مختصر بود. سپس به سراغ پدرش رفت و او را از موضوع ازدواجش مطلع ساخت از اين رو پدر شهيد در مراسمش ازدواجش شركت كرد. شهيد محمد مظاهري زندگي مشتركش را در سن 20 سالگي آغاز كرد و پس از گذشت مدتي خداوند ايشان را صاحب فرزندي كرد و او را فرشته نام گذاشت. پس از مدتي نداي رهبر عاليقدر در قلبش طنين افكند و از اين رو به نداي رهبر لبيك گفت و طبق وظيفه شرعي اش عازم جبهه حق عليه باطل شد. اولين مأموريتش به آبادان بود كه پس از مدتي به جبهه شوش اعزام شدند و در عمليات فتح المبين شركت كردند بعد از عمليات به خانه برگشت ولي با شور و شوق فراواني كه به جبهه داشت نتوانست بماند و براي بار دوم عازم جبهه شد. اين بار در عمليات پيروزمندانه خرمشهر شركت كرد و بعد از آزاد شدن خرمشهر به دست پرتوان رزمندگان حق جو به ايشان از خرمشهر به كوشك مأموريت دادند لازم به يادآوري است كه خاطره اي از ايشان را به زبان يكي از همسنگرانش نقل كنم كه: دوستش از وي سؤال كرد چه مدتي است كه به مرخصي نرفته اي؟‌ شهيد جواب داد:‌حدود سه ماه مي باشد كه نرفته ام. دوستش گفت بيا تا برايت مرخصي بگيرم و برو سري به خانواده ات بزن. در جواب به دوستش گفت:‌حيف است كه جبهه را به خاطر خانواده ام ترك كنم. بالاخره به مرخصي آمد بعد از 7 روز دوباره به جبهه كوشك برگشت و در عمليات رمضان شركت كرد و اين بار نيز به پيروزي هاي عظيمي دست يافتند وقتي عمليات به پايان رسيد مأموريت شهيد تمام شد و به خانه برگشت طبق معمول دلش تاب نياورد چون دوست داشت پيوندش را با جبهه مستحكم تر كند و عشق به شهادت در او نهفته بود لذا به گفته خودش كه هميشه مي گفت: من چون مفلوكان نمي خواهم بميرم، مي روم جبهه تا مردانه در سنگر بميرم. بالاخره براي سومين بار به جبهه حق عليه باطل رهسپار شد، اين مأموريت به عين خوش و دهلران بود. همزمان با عمليات محرم با رمز يا زينب حمله آغاز گرديد. آري شب سيزدهم ماه محرم در اين عمليات پيروزمندانه محمد به آرزوي ديرينه اش رسيد. آن شب گويي ماه با تابيدنش مرگ تو را به ارمغان آورده است و نسيم باد خزان بوي خون مي داد، اين بوي خون شهيدي گمنام از تبار حسين بود. آري برادرجان، آن شب جسد خون آلودت در صحراي عين خوش گل آلود بود.

محمد جان شهادت تو افتخاري بزرگ براي ما و خانواده ات بود ولي دلها طاقت نمي آورد وقتي فرشته ات صداي بابا سر مي دهد. محمد جان صداي شعارت هنوز در گوش ماست كه مي گفتي:

خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار

براي حفظ اسلام از عمر ما بكاه و به عمر او بيفزا.

شهيد عزيز به خونت سوگند كه تا انتهاي راهت از پاي نخواهيم نشست. روحت شاد و روانت پاك باد.

منبع: بنیاد شهید وامور ایثارگران استان کهگیلویه وبویراحمد

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده